اي خداوندي که هر کز خدمتت گردن کشيد

شاعر : انوري

از ره جنبش فلک در گردنش افکند فخاي خداوندي که هر کز خدمتت گردن کشيد
\Nهم نکو خواهانت را دايم به روي تو نشاط
ساحت آفاق را اکنون که فراش سپهرهم بدانديشانت را دايم به ... من زنخ
بر سپهر اول از تاثير نور آفتاباز حزيران صدره گسترد و تموز و آب يخ
ميوها سر درکشند از شدت گرما به شاخحدت خوي از عذار مه فرو شويد وسخ
وحش را گردد زبان در کام چون پشت کشفماهيان بيرون فتند از جوشش دريا به شخ
در چنين گرما ز بختم هيچ سردي ني که نيستطير را گردد نفس در حلق چون پاي ملخ